بلوط
تو خیابان داشتیم میرفتیم که امیر حسین چشمش به یه چیزی افتاد که خیلی دوست دارد و شروع کرد تند تند گفتن و صحبت کردن که من بلوط میخوام . مامان الان بلوط ها اومده منم میگفتم مامان جان کو بلوط ما که اصلا تا حالا بلوط نگرفتیم من اصلا بلوط نمیبینم طفلکی ان قدر ذوق زده شده بود😂 وقتی رفتیم جلو دیدم بلال است 😇 گفتم مامان جان اینا که بلال است انقدر هیجان زده شده بود که اسم بلال را هم میگفت بلوط😐